آخرین حرف خزان
2.5/5
()
About this ebook
توضیحی از سوی شاعر: در این سروده ها سختی طاقت فرسای «ماندن» و همسایهی ناگزیر زاغ و زغن بودن از یكسو، و از سوی دیگر میل به پرواز در آن آبی های بیکرانه را می توان دید. فضای دلگیر و شكوهآمیز غزلها مربوط به سال های اختناق است. این فضا با وصل دوباره ام به اردوی انقلاب و پیکار برای آزادی، به كلی در هم شكست.
در سالهای در بدری و بی پناهی، گاه برای یافتن سرپناهی كه بتوان شب را در آن به صبح رساند، مانند دیگر یاران آواره ام، باید مشکلاتی عدیده حل میكردم. با خواندن سفرنامهی ناصرخسرو، گویی دوباره تمام وقایعی که بر او گذشته بود، برایم تداعی شد همه چیز بوی خون و خیانت می داد. خمینی طینت ضد بشری خود را بارز نموده و به اعتماد خلق ضربهیی جدی زده بود. علاوه بر دستگاه شكنجه و كشتار، جنگی خانمانسوز نیز در جریان بود و از جان كودكان سوختبار میطلبید. در این اوضاع و احوال طبعا قطع بودن از سازمان رزم انقلاب، مزید بر علت میشد.
سالوس و ریاكاری رو به افزایش زاهدان دروغین و شكمخمرگان عمامه به سر؛ سوء استفاده از نام دین و قرآن برای توجیه جنایت؛ در شیشه كردن خون جوانان، سنگسار، حلق آویز، قطع دست و پا، درآوردن چشم و نیز جار روزانهی شقاوت در كوچهها، سبب شده بود تا مشابهت زیادی بین دوران خودمان و قرنی كه حافظ و نسیمی در آن می زیستند، احساس كنم. شاید از این رهگذر بود كه بزرگان عرفان را بیشتر شناختم و به آنان متمایل شدم زیرا آنان نیز با زاهدان ریایی عصر خود درستیزی آشتی ناپذیر بودهاند.
اگر چه در همان اوان میخواستم از تكرار سخن قدما بپرهیزم؛ اما به دلیل تازهكار بودن در سرایش شعر، به میزان زیادی زیر نفوذ معنوی آنان بودم و این از خلال غزلها پیداست؛ و نخواستم، دست به تركیب اصلی آنها ببرم. اگر تعریف امروز از شعر را در آن زمان میداشتم، غزلهایی که میخوانید سراپا دگرگون میشد. شاید شما نظرتان چیز دیگری باشد ولی من به دستكاری شعر مطلقا باور ندارم و این كار را كار صرافان می دانم. شعر مانند قطعاتی پرتاب شده از آتشفشانی گدازان است، پس از متبلور شدن و سرد گشتن دیگر نمیتوان در آن دست برد؛ چون نه شاعر در وضعیت قبلی سرودن شعر است و نه آتشفشان، در حال گدازه افشانی.
در پایان اعتراف میكنم كه نخست كراهت داشتم، این مجموعه را به عنوان شعر به حساب آورده یا گرد آوری كنم، ولی این كار را كردم؛ به خاطر این كه معتقدم شعر تا لحظات آخر عمر سراینده باید در حال نو به نوشدن و دگرگونی باشد و این پایانی ندارد.
هر شعر پدیده یی نسبی است. مهم، رفتن است و رفتن و باز هم رفتن، آینده به خوبی در مورد همه كس و همه چیز قضاوت خواهد كرد. تلخی، خامی و تكراری بودن زبانم را برمن ببخشید.
برگ كاهم در رهت ای تند باد!
من چه می دانم، كجا خواهم فتاد
علیرضا خالو کاکایی
Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian authorThis exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahsHe could not live in Iran for a different opinion and libertyHe was not allowed to publish their books freely in IranIran's freedom for this progressive intellectual is equal to his lifeWe publish some of his books for world-wide acquaintanceYour welcome to these books will spread freedom in Iranعلیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه سرا و نویسندهی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برفهای سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانوادهی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتابهای دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیههای مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانشآموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پردهی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.او در بارهی زندگی مخفی خود در مقدمهی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، اینچنین نوشته است:«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجرههای تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیلهی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آمادهباش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیتهای سیاسی، آن را تجربه میکردم. البته آشناییام با ادبیات و نیز داستاننویسی به ۱۴سالگیام برمیگردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری میدیدم که میتوان دلزمزمههای مکنون را با آن در میان نهاد.روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و میگذرد، قابل بازگفتن نیست.اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفهی عصر خویش میگفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کردهام در همهی جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار میکشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:«رحم بر محاربين ساده انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينهی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهدهی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»به پای دارندگان چوبههای دار و جلادانش که گویی این میزان از درندهخویی را ظرفیت نداشتند، با دستهای مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعهیی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همهی زندانیان را، در سوالی ضمیمهی این حکم کردند. پاسخ آنها به سرعت داده شد:«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.»آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفسهای رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع میشود، خاطرات و خطرات و پارههای عزیزی از عمر هستند که نمیتوان کتمانشان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسلهای پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاهمشقها برای آنان است.علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه بهطور حرفهای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینهی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشتههای موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونههایی از آن را در کتابهای دلگریههای قلم، درنگپارهها و مکث در پرانتز آبی میتوان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران میخوانندع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقالههای خود اینگونه تعریف میکند«حین نبرد انقلابی ، پیوسته عواطفی به منصهی ظهور میرسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقهی مادری گرفته ، تا سفرهیی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم میآورد، تا کبوتری که بر لبهی بام یک خانهی تیمی قبل از تسخیر، آرامش ابریشمی خود را جار میزند و تا دانهیی که دستی برای گنجشکان میپاشد؛ قبل از اینکه گلولهیی قلب او را از هم بپاشاند.لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاههای چوبی نامحرم، آن را نمیبینند؛ لحظاتی که در رژهی زنجیرها و تازیانهها گم میشوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات میدهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون میکشد و با قلم بر انگارهی سپید کاغذ میسپارد تا وجدانهای حساس انسانی، آن را در حال و آینده دریابند.شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژههای شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنهاند و عواطف ناب و گستردهیی را در برمیگیرند؛ سوژهها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.آری، شاعر مقاومت، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثهیی در عاطفهی خود بسنده میکند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز میدهد تا پیشآیی دقیقهیی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچگاه پیش نیاید.»کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:شعر:دیدم خدا میگریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳آخرین حرف خزان ۱۳۶۰آبیترین و سفر ۱۳۷۳آواز ماهیان ۱۳۶۸باریدن از ناگهانتبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸چامههای فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰در تبعید خاک ۱۳۸۰سایهها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷سکوت آبی ماه ۱۳۶۰گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹رمان:آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶آنان که با منند بیایند ـ جلد۲آنان که با منند بیایند ـ جلد۳آنان که با منند بیایند ـ جلد۴داستان کوتاه:بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷برفها و سکوت ۱۳۶۴مقاله و جستار:بالهای بی قافیه ۱۳۹۳مترسک و پرندهی نخستین خطر ۱۳۹۷جوانههای آبی چخماق ۱۳۹۷چکههای ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷قیام تا آزادی ۱۳۹۶میان من و نگاه ۱۳۸۴تحقیق:جادوی نوشتن (یادداشتهایی در بارهی نویسندگی) ۱۳۸۳نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳مافیای بیت خامنهای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸فلسفی ـ عرفانی:دلگریههای قلم ۱۳۸۸درنگپارهها ۱۳۸۹مکث در پرانتز آبیخاطره و اتوبیوگرافی:من و برفهای سهیل ۱۳۸۳نمایشنامه:سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳
Read more from علیرضا خالو کاکایی
سایه ها و باد Rating: 4 out of 5 stars4/5چکههای ترد عقیق Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsدیدم خدا می گریست Rating: 5 out of 5 stars5/5فرصت آبی شعر Rating: 5 out of 5 stars5/5میان من و نگاه Rating: 5 out of 5 stars5/5آنان که با منند بیایند ـ جلد ۳ Rating: 5 out of 5 stars5/5سفر تا اعماق آینه Rating: 5 out of 5 stars5/5Ukraine, the Struggle for Freedom Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsچامه های فصل خاکستر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsMoon Light on Scale of Fishes Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Related to آخرین حرف خزان
Related ebooks
چامه های فصل خاکستر Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsعالم الأنوار ج3: عالم الأنوار, #3 Rating: 4 out of 5 stars4/5حلقہ زحل Rating: 5 out of 5 stars5/5عالم الأنوار ج1: عالم الأنوار Rating: 5 out of 5 stars5/5Al-Baha Poets: Selections and English Translation Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsكتابات ورؤى وحوارات حول كتابات محمد فتحي عبد العال Rating: 0 out of 5 stars0 ratings(Hidayatul-'Ibaad ila makarim aklaq dawah wal-irshad هِدايةُ العبادِ إلى مكارمِ أخْلاقِ الدَّعوةِ والإرشادِ Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsمملكة الجبين: ما بين العين والدمعة Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsCalling Magic Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsأرواح متشابهة في عالم مختلف Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsحكايات من بحار المعرفة لزينب عبد الباقى ومحمد فتحى عبد العال Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsIbn Zuraiq Al-Baghdadi: A Passenger of Time Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsبهار از دیوارها گذشته بود Rating: 5 out of 5 stars5/5The Democratic Prophet Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsAllama Rasheed Turabi Fan Club - Year One Rating: 5 out of 5 stars5/5سيدة قطار الليل وذئاب ميلانو Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsAs I See Myself Like You Volume III Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsزمرة الأبناء الخطرون Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsStories from Amman Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsالخرتية Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsShare Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsTwitter Stories Rating: 4 out of 5 stars4/5Раҳмат Пайғамбаридан Раҳмат Шабадалари Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsHealthy Life In Islam Based from The Holy Quran and Al-Hadith English Edition Standar Version Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsالشَجرة وقِسّيْسِيَّتك Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsRaza Ya Riza (Urdu) Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsImplications of Ibadah Akhlaq & Manner in Shariah Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsThe Mystic in A Wild State Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsMy Reminiscences Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsMy Reminisces: "We cross infinity with every step; we meet eternity in every second." Rating: 0 out of 5 stars0 ratings
Poetry For You
Pillow Thoughts II: Healing the Heart Rating: 4 out of 5 stars4/5Bedtime Stories for Grown-ups Rating: 5 out of 5 stars5/5Love Her Wild: Poems Rating: 4 out of 5 stars4/5The Things We Don't Talk About Rating: 4 out of 5 stars4/5The Prophet Rating: 5 out of 5 stars5/5Beyond Thoughts: An Exploration Of Who We Are Beyond Our Minds Rating: 5 out of 5 stars5/5The Odyssey Rating: 0 out of 5 stars0 ratingsThe Complete Poems of Emily Dickinson Rating: 4 out of 5 stars4/5The Way Forward Rating: 5 out of 5 stars5/5Dante's Inferno: The Divine Comedy, Book One Rating: 4 out of 5 stars4/5Daily Stoic: A Daily Journal On Meditation, Stoicism, Wisdom and Philosophy to Improve Your Life Rating: 5 out of 5 stars5/5Selected Poems Rating: 4 out of 5 stars4/5The Odyssey: (The Stephen Mitchell Translation) Rating: 4 out of 5 stars4/5The Complete Poems of John Keats (with an Introduction by Robert Bridges) Rating: 4 out of 5 stars4/5Twenty love poems and a song of despair Rating: 4 out of 5 stars4/5Inward Rating: 4 out of 5 stars4/5Leaves of Grass: 1855 Edition Rating: 4 out of 5 stars4/5All Along You Were Blooming: Thoughts for Boundless Living Rating: 4 out of 5 stars4/5The Waste Land and Other Poems Rating: 4 out of 5 stars4/5You Better Be Lightning Rating: 5 out of 5 stars5/5Edgar Allan Poe: The Complete Collection Rating: 5 out of 5 stars5/5The Divine Comedy: Inferno, Purgatory, and Paradise Rating: 5 out of 5 stars5/5The Complete Poems of Emily Dickinson (ReadOn Classics) Rating: 4 out of 5 stars4/5Tao Te Ching: A New English Version Rating: 5 out of 5 stars5/5The Canterbury Tales Rating: 4 out of 5 stars4/5Letters to a Young Poet (Rediscovered Books): With linked Table of Contents Rating: 4 out of 5 stars4/5Dream Work Rating: 4 out of 5 stars4/5Dante's Divine Comedy: Inferno Rating: 4 out of 5 stars4/5Enough Rope: Poems Rating: 4 out of 5 stars4/5
Related categories
Reviews for آخرین حرف خزان
2 ratings0 reviews
Book preview
آخرین حرف خزان - علیرضا خالو کاکایی
آخرین حرف خزان
مجموعه غزل ـ دفتر ۱
علیرضاخالوكاكایی (ع. طارق)
گزینهیی ازشعرهای سال ۱۳۶۰
Title: Autumn's latest speech
عکس اصلی طرح جلد: از توییتر Anne Scottlin
ISBN: 9780463700853
Author: Ali reza khalo kakaee
Publisher: Smashwords, Inc
به آنانی كه در تبعید زمین امان ندارند و در هجوم بیپناهی، عاق شدگی و تنهایی عظیم، تنها به مدد عشق، تهمت كفر را برمیتابند وچون عین القضات و حلاج، با تنی شمعآجین و سری شورآگین ـ بر بالای دارـ از حقیقتی میگویند كه بر همگان آشكاره نیست و آنی را میجویند كه «یافت مینشود».
فهرست
هوا هوای تنفس، هوای خواندن نیست
خون جوان میریزند
آزردهام از زنجیر
در شهر
آیینه شو!
سار مانده از کوچ
ماییم و خلاف رود همواره شنا کردن
سفر کنیم
دار و بیداری
گل سرخ
به مه مانان مهمان
زنجیرکن! زنجیرکن!
از شهر شب
صاعقهی خون
آیینهی خدا
قاصدک بازآ به دامانم نشین
شبانهها
خون مرداب
عنکبوت بستنشین
ممان ز نیایش
عهد خون
ستارگان مست سحر
تماشا کن بهاران آمده
گفتوگو
اختناق
گلنار
دامنافشان میروم
زنهار!
آتشزنه
نشان ما مجوی بر بسیط خاک
سنگریزه
دستار بند و دستان
عاق
در لحظههای آخر
هر چه بادا باد!
نشود تا نشود
به کدام در زنم من؟
عصیان
جوانههای جوان
جلاد مرگت باد!
هله ای اسیر ظلمت
عمر دوان است و روان میگذرد
غریب
ما خوندلان
هیبت تبر چه صرفهیی برد؟!
تازه دگرهای دگر
از قفس خاک
خیز دگرباره غباری کنیم
زنجیر بر دو دستم میپوسد اینک اما
یک شب
تنها
آن سرو گلاندام
غمآشیانه شکفت
پنجره بگشای
برخیز! کاروان رفت
خندههای سبز
بر شیشههای شبگیر
آوای سبز سارها
نسیم از راه میآید
دیباچه
پیش از آن كه با دْرد نوشانٍ دُردجوش آشنا گردم، سیاسی شوم و با آنان كه در پی افكندن طرحی نو در فلك اجتماعی، سیاسی این میهن بوده و هستند ـ بْر بخورم، روزهای خوش دوران كودكی و بی دردی را سپری میکردم. در یکی از این روزها، هنگامی كه آموزگار دوران ابتدایی، از ما خواست شعر «برو كار می كن مگو چیست كار؟»، سرودهی مرحوم ملک الشعرا بهار را حفظ كنیم، این كار را بیهوده تلقی كرده و انجام ندادم.
روز بد یمن شنبه فرارسید، برخلاف انتظار و از خشك شانسی من، معلم زبان فارسی كه هیچگاه صدایم نمیزد، آن روز با قیافهیی ژولیده، ریشی نتراشیده و صدایی تهدیدآمیز، به پای تخته سیاه احضارم كرد؛ بدون مقدمه، متحكم و بیحوصله گفت: «بخوان!». لحن حسابگرانه و زمخت «بخوان!» او مرا به یاد فشار شب اول قبر و سوال نكیر و منكر انداخت.
شنیده بودم كه در شب اول قبرـ و بعد از آن كه ملاج میت حسابی به سنگ لحد خورد ـ نكیر و منكر از او میپرسند: «رب»ات كیست؟ یا «رب»ات را بگو!!!
خواستم بگویم: «ازبر نكردهام»، این را برای خودم كسر شأن دیدم، بارقهیی از یك امید ناگهانی در دلم روشن شد. با خود اندیشیدم اگر بیت اول شعر را قوی و پاسفت بخوانم، طبق عادت، ممكن است فكر كند باقی آن را نیز از حفظ هستم و بگوید كافیست. بنابراین خودم را جمع و جور كردم و با صدای غرا خواندم:
«برو كار میكن، مگوچیست كار؟
كه سرمایهی جاودانیست، كار...».
به مصرع دوم كه رسیدم، حرف «ر» را آنقدر كشیدم كه بگوید «كافیست، پسر خوب! بنشین!...».
آوخ! خدای من... نه! اشتباه نمی كردم، او چیزی نگفت، گویی مرا با سر در یك خلاء بیپایان انداخته باشند. كسی از درونم میگفت: «افتضاح شد، حسابی خراب کردی پسر!»، رنگ صورتم که زرد شده بود، حال داشت به سیاهی میگرایید؛ با این حال نا امید