Sie sind auf Seite 1von 1

‫ﺳﺎل ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﺷﻤﺎره ‪2838‬‬

‫ﺗﺎرﯾﺦ‬ ‫ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ‪ 24‬ﻓﺮوردﯾﻦ ‪1396‬‬ ‫‪12‬‬


‫ﮔﺰارش‬ ‫ﮔﻔﺘﻪﻫﺎ‬

‫نگاهی انتقادی به روایت سیدجواد طباطبایی‬ ‫‪ ۴‬مرحله نقشهنگاری‬


‫ما چگونه ما میشویم؟‬
‫اندیشه اسطورهای ایرانی به منزله فرزانگی ایران‬ ‫محمدرضا سحاب در نشست »نقشهها‬
‫ﻣﺠﯿﺪ اﺳﺪي )راوش(‬
‫یکشــنبه گذشته پژوهشــگاه علوم انســانی و مطالعات فرهنگی با‬ ‫و اطلسهای تاریخی« در پژوهشکده‬
‫همکاری انجمن جامعهشناسی ایران نشســتی برگزار کرد با عنوان‬ ‫تاریخ اسالم‪ :‬صحبت امروز ما درباره‬
‫ســخنان طباطبایی از نظر محتوا‪ ،‬اصالت‪ ،‬همچنین نمایاندن مشــکالتی‬
‫»هماندیشــی خواجهنظامالملک طوســی و تداوم فرهنگی ایران‪:‬‬ ‫نقشــههای تاریخی است که در حوزه‬
‫که این ســخنان فراروی ما قرار میدهد‪ ،‬ســخنان نیما را فرا یاد ما میآورد‪.‬‬
‫نگاهی انتقادی به روایت ســیدجواد طباطبایی«‪ .‬در این نشســت‬ ‫نقشــههای موضوعی قــرار میگیرد‪.‬‬
‫آنجایی که نیما مجبور شد وارد میدان نظریهپردازی شود‪ .‬چون در محدوده‬
‫کسانی چون داریوش رحمانیان‪ ،‬محمدعلی مرادی‪ ،‬قاسم پورحسن‪،‬‬ ‫نقشــههای زیادی داریم‪ :‬از نقشههای‬
‫وظیفه تعریفشــده او نبود اما جامعه این بار را هم به عنوان ســربار بر او‬
‫حسن محدثی‪ ،‬سیدجواد میری‪ ،‬فرجاﷲ علیقنبری‪ ،‬رحیم محمدی‬ ‫کشــاورزی تا جمعیت‪ ،‬یا اطلسهای‬
‫تحمیل کرد‪ .‬طباطبایی در صفحه نهم کتاب زوال اندیشــه سیاسی در ایران‪،‬‬
‫و حســین ســراجزاده ســخنرانی کردند‪ .‬در ادامــه بخشهایی از‬ ‫ملی که حتــی میزان جرم و جنایت و‬
‫بهشــدت از ســطح نازل علم سیاست در دانشــکدههای ما گله میکند که‬
‫سخنرانی حســن محدثی را با عنوان »اندیشه اسطورهای ایرانی به‬ ‫فقر را میتوان نمایش داد‪ .‬زبان نقشه‬
‫این گلهمندی شــبیه گلهمندی نیماســت که میگوید‪ :‬دســتور زبان فارسی‬
‫منزله فرزانگی ایران« به نقل از خبرگزاری مهر میخوانید‪:‬‬ ‫کمک میکند اطالعات بســیار سریع‬
‫نوشــتهاند‪ ،‬افتضاح اســت افتضاح »نقل به مضمون« چرا یاد نیما به ذهن‬
‫و فشــرده به دســت مخاطب برسد‪.‬‬
‫متبادر میشــود؟ زیرا نیما چنان که در کتاب مدرنیسم نیما آوردهام با قبول‬
‫اولیــن مــورد‪ ،‬نحوه نــگارش کتاب‬ ‫نقشــه این مزیت را دارد که بهسرعت‬
‫باری که تاریخ بر شانهاش گذاشته بود‪ ،‬به ورطهای ورود کرد که عمر بر سر‬
‫»خواجهنظامالملک طوسی و تداوم‬ ‫میتــوان اطالعــات را دریافــت کرد‪.‬‬
‫آن گذاشــت تا توانست مشروعترین نمود فرهنگی فرهنگ خود‪ ،‬یعنی شعر‬
‫فرهنگی ایران« است که در مقایسه‬ ‫اطالعات نقشه در مسائل اقتصادی و‬
‫را که بار تمامی مســائل و مصائب را بر دوش میکشید‪ ،‬نهتنها دگرگون کند‬
‫با کتاب ابنخلدون بسیار بهتر است‪.‬‬ ‫اجتماعی بسیار یاریکننده است‪.‬‬
‫که آن را به شــیوهای نو و البته ایرانی بازآفریند‪ .‬در این مسیر انواع اتهامات‬
‫انتظار از کتاب حاضر این بود که یک‬ ‫در دوره اسالمی درباره نقشهنگاری‬
‫را بــه جان خریــد‪ .‬البته فرق کار نیما بــا دیگران در رونویســینکردن او از‬
‫روال منطقی داشــته باشــد‪ .‬تقریبا‬ ‫و کارتوگرافی چهار مرحله وجود دارد‪:‬‬
‫فرهنگ سایر و ســاختن بنایی بر اســاس مبانی فرهنگی خود است که این‬
‫میتوان گفــت که هیچیــک از این‬ ‫اول ترجمــه نقشــهها از نقشــههای‬
‫ﻋﮑﺲ‪ :‬رﺋﻮﻓﻪ رﺳﺘﻤﯽ‪ ،‬ﺷﺮق‬ ‫مهم بــا مطالعه ژرفی که نیما هم در متون کالســیک خود و هم در متون‬
‫انتظارات بــرای من برآورده نشــد‪.‬‬ ‫یونانــی و بطلمیوســی اســت و‬
‫فرهنگ ســایر کرده بــود )چنان که از مقاله ارزش احساســات او برمیآید(‬
‫مبانــی نظری بحث روشــن نشــده‬ ‫بعــد ابوموســی خوارزمــی در دوره‬
‫و با مهندســیای که حاصل هوش تحلیلی و تاریخی او بوده اســت‪ ،‬مسیر‬
‫اســت‪ .‬مفاهیم کلیدی در کتاب وجود دارد که مشخص نشده است‬ ‫عباســی که مأمون همه دانشمندان‬
‫کار او روشــن و تولید میســر شــده اســت‪ .‬بر همین اســاس نیما با داشتن‬
‫و خواننده باید تالش کند تا آنها را در البهالی متن دریافت کند‪ .‬مثال‬ ‫و جغرافیدانــان را جمــع کــرده و‬
‫اندیشه‪ ،‬اندیشــهای به دریافت هایدگری‪ ،‬زبان را کم آورده بود و با استفاده‬
‫مفهوم تداوم فرهنگی یا مفهوم اندیشــه سیاسی ایرانشهری از این‬ ‫درخواســت طرح نقشــهای از جهان‬
‫از ســمبلها و دستکاری در دستور زبان فارســی به رفع نیاز پرداخت و با‬
‫موارد اســت که در متن کتاب آمده اســت‪ .‬یا مفهوم نیروی پایداری‬ ‫را کرد و این اولین نقشــهای است که‬
‫اطمینــان علمیای که در خود یافته بود‪ ،‬از ســمبلهای مازندرانی که خود‬
‫ایرانی یا مفهوم فرزانگی ایرانی که هیچکدام مشــخص نشــدهاند‪.‬‬ ‫جغرافیدانان ایرانی زیر نظر ابوموسی‬
‫اســت‪ .‬حال طباطبایی چه راهکار عملیای پیشــنهاد میکند؟ او میگوید‬ ‫کمتر دیدهاند و یا ناقص دیدهاند‪ .‬زیرا یا نمیتوانســتند و یا نمیخواستند آن‬ ‫دارای ماهیت و هویتی ایرانی اســت اســتفاده کرده اســت‪ .‬ایــن خود نیاز‬
‫ســؤال این است که این کتاب چگونه اثری است؟ آیا اثری محققانه‬ ‫خوارزمی تهیه کردند و کامال متفاوت‬
‫باید به زبان خود فلســفه بیاموزیم تا بتوانیم درســت حرف بزنیم و درست‬ ‫را ببینند‪ .‬شــاید به همان جایی اکتفا کردند‪ ،‬که ناصرالدینشــاه‪ ،‬قرنها بعد‬ ‫اجتماعــی ما بود که از گذر احســاس فردی چون نیما به ما تحویل شــده‬
‫است یا اثری است که میخواهد بحث ایدئولوژیک کند‪.‬‬ ‫بــا نقشــههای بطلمیوســی اســت‪.‬‬
‫هم گوش بدهیم‪ .‬اضافه میکنم در این خصوص کافی اســت به سفرنامه‬ ‫در دریافت تجدد اکتفا کرد‪ .‬سیســتم درست واریز مالیات به خزانه‪ ،‬دریافت‬ ‫اســت‪ .‬و این اســت که فرهنگ گفتمانساز ما در ســختترین شرایط‪ ،‬مایه‬
‫از مفاهیم که بگذریم به مبانی نظری اثر میرســیم که متأسفانه‬ ‫نقشهای اســت که مســتدیر است و‬
‫پوالک ســری بزنیم‪ .‬او میگوید اگر در تهران از کســی بپرسید جمعیت شهر‬ ‫ســالح مدرن‪ ،‬امــا آنجایی که تجدد باعث تعریف و تعدیل قدرت میشــد‪،‬‬ ‫دلگرمی اســت‪ .‬که در بدترین شــرایط ما را رهنمون میشود و بر این خوی‬
‫هیچ بحثی از مبانی نظری نشــده اســت‪ .‬به نظرم آثار ایشان آثاری‬ ‫ربع مســکون را نشــان میدهد و آن‬
‫چقدر اســت؟ اولی میگوید پنج هزار نفر دومی میگوید پنجاه هزار نفر‪. ...‬‬ ‫بهشــدت مضر بود‪ .‬در این کتاب دیدگاه فلسفی ابوریحان‪ ،‬مسکویه‪ ...‬مورد‬ ‫و خیم اســت که این کشــور بارها کنفیکون شده اســت اما هربار توانست‬
‫فرسایشی است‪ .‬یعنی شما باید نیروی بسیاری صرف کنید تا بفهمید‬ ‫مســئله را که یونانیان زمین را قرصی‬
‫آیــا این نتیجه تعطیلی ذهنیت عقلی در ســدهها نیســت؟ آقای طباطبایی‬ ‫بررســی قرار میگیرد و ســرانجام به نتیجه مشــخصی میرســد‪ .‬منتقدان‬ ‫ققنوسوار از دل خاکســترش بزاید‪ ،‬برخیزد و بماند زیرا ماهیت فرهنگی آن‬
‫که با چه اثری مواجهید‪ .‬الاقل این دو اثر نشان میدهد که ایشان با‬ ‫در فضا میدانســتند که فرشتهها در‬
‫میگوید باید تاریخ را به پرســش کشید و ســنت را با خوانشی دقیق کارآمد‬ ‫میگویند دورههای تاریخی در این کتاب مشــخص نشــده اســت چیزی که‬ ‫زنده و زایاســت‪ .‬همچنان که فردوســی به همین مناســبت تحویل ما شده‬
‫روش تحقیق آشنا نیست‪.‬‬ ‫حال دمیدن به آن بودند‪ ،‬کامال منتفی‬
‫و روزآمد کرد‪ .‬همچنان که دانشــگاههای غــرب از دل حوزههای علمیه آن‬ ‫خود نویســنده نیــز آن را از قبل اعــالم کرده بود و گفته بــود که دورههای‬ ‫اســت و باز حافظ که او را فردوســی دوم میدانم در یکی از ســیاهترین و‬
‫بنابراین ناچاریم جســتوجوهای شــخصی کنیم‪ .‬امــا آنچه از‬ ‫میکنــد‪ .‬یک دوره فتــرت داریم که از‬
‫ســر برآوردند‪ ،‬همچنان که هگل‪ ،‬فلســفه خود را خارج از حوزه مسیحیت‬ ‫تاریخی در ایران توسط غربیها نوشته شده است و آن مربوط به تاریخ غرب‬ ‫بیسامانترین روزگار این سامان‪ ،‬توسط این فرهنگ ظاهر شده است که او به‬
‫مطالعــه این دو اثر یافتم این بود کــه محور اصلی این بحث تداوم‬ ‫زمان صفویه به بعد اســت که در آن‬
‫تولید نکرد‪ ،‬ما هم باید بتوانیم سنت خود را بخوانیم‪ .‬بر همین اساس است‬ ‫اســت و نه ایران و بالطبع‪ ،‬تکافوی هیچ نیازی را در این مورد‪ ،‬یعنی تحقیق‬ ‫شــیوهای دیگر و البته رازورزانه به مسیر فردوسی رفته است »حافظ و دانته‬
‫تاریخ ایران و تداوم فرهنگی ایران اســت‪ .‬البته اینها با هم متفاوتند‬ ‫آخریــن جغرافــیدان دوره صفــوی‬
‫که او میخواهد ما براســاس مبانی خود حــرف بزنیم‪ .‬همچنان که هایدگر‬ ‫ایرانی نخواهد کرد‪ .‬ما خود باید بتوانیم دورههای تاریخی اندیشــه سیاسی‬ ‫در دســت انتشار« حال اگر برمبنای این مســیر نیما را فردوسی سوم بنامیم‬
‫و برای ایشــان روشن نیســت‪ .‬بنابراین به نظر میرسد موضع نظری‬ ‫به نــام صادق اصفهانی نقشــههای‬
‫میگوید گذشــته‪ ،‬نه دیگــر اکنون و آینده‪ ،‬نه هنوز اکنون‪ ،‬دال بر این اســت‬ ‫خــود را بنویســیم و دیگری بر این گفتــه که‪ :‬هر فرهنــگ و تمدنی بر بنیاد‬ ‫آیا فردوســی چهارمی‪ ،‬یعنی بنیانگذار دیگری در حال تولد است؟ البته در‬
‫این کتاب‪ ،‬نظریــه تداوم فرهنگی ایران اســت‪ .‬طبیعتا چون درباره‬ ‫مختلفی تهیه کــرده‪ .‬بنده قبال تصور‬
‫کــه فقط حضور ندارند‪ ،‬بلکه از هســتانند من اینگونــه میفهمم که غرب‬ ‫نظامی از اندیشههای خردمندانه و مفاهیمی استوار میشود که سنگبنای‬ ‫این عقبافتادگی اجتماعی امیدواریم فردوسیهایی در زمینههای گوناگون‬
‫مبانی نظری بحث نشــده نمیتوان گفت چه کسانی قائل به تداوم‬ ‫میکــردم او در دربــار شــاهعباس‬
‫این هســتان غایب را‪ ،‬در مواقع مقتضی با حربــه خوانش حاضر میکند‪ .‬و‬ ‫آن هســتند‪ ،‬ایراد وارد میکنــد‪ .‬از آنجایی که این منتقــدان از باقیماندگان‬ ‫تحویل شــوند‪ .‬با این وضعی که داریم شاید به استحالهشدگی که در جهان‬
‫فرهنگیاند‪ .‬بــه نظرم در این اثر نظریههای دیگران عنوان شــده و‬ ‫بــوده امــا در دربــار مغــوالن هنــد‬
‫از این راه دســت به تولید میزند و با ساختن گفتمان مسیر زیست خود را و‬ ‫نســلهای رنگورورفته ماتریالیســم دیالکتیک هســتند‪ ،‬نهتنها این مطلب‬ ‫امروز بیش از هر عصری رونق و رواج دارد‪ ،‬برسیم‪ .‬اما با شناخت اندکی که‬
‫آنها را به نام خودشــان نوشتهاند‪ .‬مثال نظریات ریچارد فرای در این‬ ‫میزیسته اســت‪ .‬از سده دوم هجری‬
‫ماهیت آن را تعیین میکند‪ .‬حــال اگر این روش را ما جهت تولید محصول‬ ‫را برنمیتابند‪ ،‬بلکه با دیدی جهان کافرکیشــی‪ ،‬فیلســوف را هگلی فرض‬ ‫از ماهیت فرهنگ خود داشــتم‪ ،‬امیدوار بودم که کســی از راه خواهد رسید‬
‫اثر بســیار به چشم میخورد‪ .‬نظریه تداوم فرهنگی ایران از نظریات‬ ‫جغرافیدانان ایرانی و مسلمان شروع‬
‫بــه کار بریم‪ ،‬ماهیتطلب صلب نام میگیریم! بنابراین ما به عنوان انســان‬ ‫میکنند‪ .‬همچنان که نیما را تودهای میدانستند‪ .‬اما دیگرانی هم هستند که‬ ‫همچنان که بوعلی ســینا هنگامی که گوشــهای از فلسفه نوری باستانی را‬
‫ایشــان اســت که مبنای نظری بحث آقای طباطبایی اســت‪ .‬الاقل‬ ‫به کار کردند و در دوره قرون وســطی‬
‫در جهان‪ ،‬تنها با خلق فضای اســتعاری و یــا به قول لکان امر نمادین خود‬ ‫با دید جهانوطنی‪ ،‬نگرانی خود را از مباحث دکتر طباطبایی اعالم میکنند‪.‬‬ ‫نمایانده بود‪ ،‬چنین گفت‪ :‬دوســت داشتم این راه با پای من کوبیده شود اما‬
‫انتظار میرفت که نویســنده به صاحبان این نظریه اشــاره میکرد‪.‬‬ ‫ما سرآمد نقشهنگاری جهان بودهایم‪.‬‬
‫است که میتوانیم زندگی کنیم‪ .‬خود و محیط را تعریف و معنا کنیم و جای‬ ‫که نظریات فیلســوف بــه هویتطلبی صلب میانجامد‪ .‬و آن را واکنشــی‬ ‫پس ما کسی میآید که این راه را خواهد سپرد‪ .‬که سهروردی آمد‬ ‫امید دارم ِ‬
‫این چیزی اســت که من به آن انتحــال نظری میگویم‪ .‬انتظار دیگر‬ ‫اروپاییهــای قرون وســطی جهان را‬
‫پایــی بر جغرافیایی بیابیم‪ ،‬تا بتوانیم تعادل خود را حفظ نماییم‪ .‬در غیر این‬ ‫به ســرخوردگیهای چهاردههای ســرمایهداری لیبرال غربی میدانند‪ ،‬و از‬ ‫و آن کرد که الزم بــود‪ .‬امروز که دیدگاه نظری دکتر طباطبایی را میخوانم‪،‬‬
‫درباره یک کار محققانه این اســت که به آثار دیگر درباره آن تحقیق‬ ‫دایرهای تصــور میکردند با خطی در‬
‫صورت به سرگیجه تهوعآوری خواهیم رسید‪ .‬بر این مبناست که اگر کپنهاک‬ ‫ترامپ تا داعش را مشــمول آن میشــمارند‪ .‬اما دلیل این بدفهمی اخیر از‬ ‫بیشــتر به خود ایمان میآورم زیرا فکر میکنم آنچه من داشتم امید بود نه‬
‫اشاره شود‪.‬‬ ‫وسط که یک طرف آن بهشت و طرف‬
‫زیباســت در ما آشــنایی ندارد و به همین منظور اســت که جمله جملهای‬ ‫کجا ناشــی میشــود؟ جهانوطنان که مصداق این مثلاند‪ ،‬که هر که کل‬ ‫وهم‪ ،‬زیرا آن امید بر دیدگاهی درست استوار بود‪.‬‬
‫نکته مهم دیگر این اســت کــه یک پیشفــرض در افکار آقای‬ ‫دیگر را جهنم بود و اگر کسی در دوره‬
‫شــرطی است و این ناآشنایی و ایجاد غربت‪ ،‬هیچ ربطی به سطح دانستگی‬ ‫را خواســت‪ ،‬کل را باخت‪ ،‬در اصل وطنی ندارند‪ .‬اینها بر جغرافیایی خاص‬ ‫باری با مطالعه آثار طباطبایی به این نتیجه میرســیم که او به مطالب‬
‫طباطبایی وجود دارد که به نظرم اندیشــهگرایی است‪ .‬به این معنا‬ ‫استیالی کلیسا غیر از این بیان میکرد‬
‫یا معرفت ندارد‪ .‬بلکه تنها در تفاوتها قابل بررســی اســت‪ .‬اینجاست که‬ ‫اعتقاد ندارند و در تاریخی خاص زندگی نمیکنند‪ .‬اینان مانند نقاشــیهای‬ ‫عمیقی رســیده‪ ،‬همان عمقي که دیگر بنیانگذاران مــا در مقاطعی دیگر‬
‫که گویی افکار هســتند که تاریخ را میســازند و عمــل و عملکرد‬ ‫به مجازات گرفتار میشــد‪ .‬متأسفانه‬
‫طباطبایی میگوید بنای تمدنها بر بنیاد نظامی از اندیشــههای خردمندانه‬ ‫چینی در فضا معلق هســتند‪ .‬و متعلق خاصی ندارند‪ .‬اینها بدون احساس‬ ‫از تاریخ ما‪ ،‬به آن رســیده بودند‪ ،‬که ازجمله ریشــهایبودن‪ ،‬اصولیبودن و‬
‫انســانها تابع اندیشهها هســتند‪ .‬در بخشهای مختلف کتاب این‬ ‫در دوره رنســانس اروپاییــان علوم ما‬
‫شــکل میگیرد و مسلم است که این اندیشــهها نمیتوانند در بیرون تاریخ‪،‬‬ ‫مســتأجربودن در هرجایی میتوانند زندگی کنند‪ .‬برایناســاس آنها مبنایی‬ ‫صاحب تاریخ و جغرافیابودن این مباحث از خصوصیات آن اســت‪ .‬هرچند‬
‫اندیشه را میبینیم‪ .‬ما بهعنوان جامعهشناس با این نگاه ایدهآلیستی‬ ‫را دریافــت کرده‪ ،‬تکامل بخشــیدند و‬
‫تاریخ به عنوان آگاهی آن تمدن باشــند و ایــن آگاهی چنان که از قبل گفته‬ ‫ندارند‪ .‬پس اینان چه از محتوای درســگفتارهای فیلســوف و چه در ســایر‬ ‫دیگرانی ســعی و تالشها کردند اما هرگز به این ســطح از برآورد نیازها و‬
‫به تاریخ مشــکل داریم و معتقدیم تعامل دوســویه بین اندیشــه و‬ ‫توســعه دادند و ما هرچه داشتیم به‬
‫شد امری مکانیکی نیســت و بدیهی است که احکام هر تمدنی با تجویزات‬ ‫نوشــتههای او که اعتقاد دارد‪ ،‬ما باید براســاس مبانی و آنهم بر اســاس‬ ‫کوشش جهت رفع آن نرسیدند‪ .‬کاری که قبل از نیما هم کردند اما سطحی‬
‫تاریخ وجود دارد و قائل به تعیین نســبی اندیشه هستیم‪ .‬اگر خیلی‬ ‫فراموشی سپردیم و بعدها وامدار آنها‬
‫تمدن دیگر متفاوت باشــد‪ .‬حال اگر منتقدان بر سنت معمول خود‪ ،‬نه تنها‬ ‫مبانی خود صحبت کنیم‪ ،‬دانســته یا ندانســته به این داوری میرسند و باز‬ ‫بــود‪ .‬طباطبایی هم مانند نیما تا آنجا که از نوشــتههای ایشــان میفهمم‪،‬‬
‫به آن تخفیف دهیم قائل به تعامل بین آنها هستیم‪ .‬لذا از این منظر‬ ‫شــدیم‪ .‬ما در دوره مدرن‪ ،‬بعد از دوره‬
‫تمــدن که فرهنگ را نمودی از روابط و مناســبات اقتصــادی میدانند باید‬ ‫تأکید دارم بر اینکه دانســته یا ندانسته ســعی میکنند نظریات او را در حد‬ ‫همچنین به گواه درســگفتارهای هگلی ایشــان‪ ،‬به دریافت درستی از غرب‬
‫نمیتوانیم بپذیریم که اندیشــهها روند و کنش انســانها را تعیین‬ ‫رنسانس‪ ،‬نقشــه دقیقی از کشورهای‬
‫گفت که امروز این برداشــت به طور کلی باطل شــده است و با خوشبینی‬ ‫هویتطلبی رمانتیک که به ملیگرایی هابســبامی میرســد‪ ،‬تقلیل دهند و‬ ‫و فهم به آن رســیدهاند و نســبت به زبان غرب به مفهوم فلسفی کلمه که‬
‫میکننــد‪ .‬بههرحال طباطبایی بــا این نگاه به کتاب سیاســتنامه‬ ‫خود نداشــتیم و انگلیسیها‪ ،‬روسها‬
‫همراه تخفیف‪ ،‬شــاید بشود گفت که این دو در مسیری دوطرفه‪ ،‬بال به بال‬ ‫آن را به ســطحینگری دهههای قبل از انقالب در این خصوص فروکاهند‪.‬‬ ‫بار تاریــخ غرب را به دوش میکشــد‪ ،‬وقوف جدی دارند‪ .‬برایناســاس در‬
‫خواجهنظامالملک پرداخته است‪.‬‬ ‫و یکســری جهانگردها کــه به ایران‬
‫هم میروند‪ .‬راه نمایانده شــده است و آن اینکه به قول شمس تبریزی باید‬ ‫تا از این طریق‪ ،‬این نظریات را تخطئه کنند‪ .‬باشــد که راهی به دهی برند‪ .‬اما‬ ‫کتاب زوال اندیشــه سیاســی ایران‪ ،‬و در مقدمه آن‪ ،‬بار مشکالتی را که قرار‬
‫نتیجــه این رویکــرد طباطبایــی تنش بیــن عمــل و نظریه در‬ ‫آمدند برای ما نقشه تهیه کردند‪ .‬بعد‬
‫به عقب رفت‪ .‬اما برای خیز بیشــتر به جلو‪ .‬و با بررســی همهجانبه گذشته‬ ‫اســت از میان برداشــته شود‪ ،‬احســاس میکنیم‪ .‬و به روشنی میبینیم که‬
‫متن کتاب اســت‪ .‬در بخشهــای مختلف کتاب بیان میشــود که‬ ‫از آن مســئله جنگهای ایران و روس‬
‫با پرســش و بازخوانی‪ ،‬آن را به حرکت واداشــت و برای آن آیندهای تولید‬ ‫او بر جغرافیایی ایســتاده اســت و اراده بر آن دارد تا تاریخ آن را بکاود‪ ،‬که‬
‫خواجهنظامالملک نظریهپرداز بزرگی است که نظریهای برای حیات‬ ‫و قراردادهای ترکمانچای و گلســتان‬ ‫کرد و در اکنونش مقرر داشــت‪ .‬بدیهی است که در این سفر‪ ،‬اندیشه‪ ،‬یعنی‬ ‫آقای طباطبایی با نگرانی شاید بیش از دههای اعالم کرده بود‬ ‫قرنهاست بار سؤاالت و پرسشهای زنده و مرده نکاویده است‪ .‬به حدی که‬
‫نظام سیاســی تدوین کــرده درحالیکه خود طباطبایــی در نهایت‬ ‫پیــش آمد‪ ،‬متوجه شــدند نقشــه در‬ ‫همه سو نگریستن‪ ،‬از ملزومات است‪ .‬که با هوشی تاریخی و تحلیلیهمراه‬ ‫ما در حال حذفشدن از جهان هستیم‪ .‬اساس این نگرانی چیست؟‬ ‫این جغرافیا در اثر باکرگی از این منظر‪ ،‬شباهتی کلی با امر واقعی الکانی دارد‪،‬‬
‫در توجیه ناهمســازی بین عمل و نظر خواجــه میماند‪ .‬طباطبایی‬ ‫مســائل نظامی بســیار مهم است و‬ ‫شــود‪ .‬و از این مسیر است که میتوانیم دارای اقتصاد نظری‪ ...‬شویم‪ .‬باری‪،‬‬ ‫کافی است به واژههای ما‪ ،‬جهان و حذف دقت شود‪.‬‬
‫که هر تازهواردی را با آنی روبهرو میکند تا باعث حیرت او شــود‪ .‬واقعیتی‬
‫میگوید کتاب سیاستنامه وقتی منتشر شده که خواجهنظامالملک‬ ‫عباسمیــرزا و قائممقــام فرهانی از‬ ‫ما که هستیم؟ همه کسانی که دارای جغرافیایی مشترک هستیم‬
‫تنها آنچه به نظر میرســد که باید از جنبه آسیبشناســی به آن نگریســته‬ ‫درهمپیچیده‪ ،‬دسترسناپذیر‪ ،‬تسلیمناشــدنی و آشفته‪ .‬او میخواهد تاریخ‬
‫دیگر زندگی نمیکرده و حتی ملکشــاه هم بــه قول خود خواجه‬ ‫گروه گاردان کمک گرفتند و »تره زل«‬ ‫که تاریخ چندهزارساله ما بر آن بار شده است‪.‬‬
‫شود این است که‪:‬‬ ‫زوال اندیشــه سیاسی این جغرافیا را بنویســد‪ .‬نه سنجهای بومی در دست‬
‫فرمــان الهی را اطاعت کرده و مرده اســت‪ .‬پس بــاز با این تناقض‬ ‫به آنها نقشهنگاری آموخت‪ .‬نقشهای‬ ‫تاریخ به مفهوم فلسفی کلمه‬
‫مــا باید مبانی فرهنگی خود را درســت بخوانیــم‪ ،‬در این صورت نگران‬ ‫اســت‪ ،‬نه دورههای تاریخی مشخص است و به دلیل دورههای ناتاریخی و‬
‫جــدی روبهرو میشــویم که اگــر نظریه خواجهنظــام مبنای اداره‬ ‫از تبریز موجود اســت کــه »تره زل«‬ ‫نیستم که به سیاهراهههای کور رمانتیک دچار شویم‪ .‬بنا بر دیدی که نسبت‬ ‫دورخودگشــتنهای همیشگی‪ ،‬تاریخ این جغرافیا بیشتر به اسطوره شباهت‬
‫سرزمین بوده باید از قبل در اختیار شاه قرار میگرفته است‪ .‬با وجود‬ ‫تهیه کرده است‪ .‬ســپس عباسمیرزا‬ ‫بــه فرهنگ خود داریم از گاتهای زرتشــت که جنگ را مینکوهد و آبادی‬ ‫گروهی دیگر نیز هستند که نظریات و نمودهای فرهنگی را با منطق ریاضی‬ ‫دارد‪ .‬به همین دلیل سدهها میگذرد که بر این جغرافیا فلسفه تعطیل شده‬
‫این‪ ،‬باید اذعان داشت که کتاب سیاستنامه اثر بسیار جذابی است‪،‬‬ ‫از اروپاییــان کمــک خواســت و چند‬ ‫نهتنها ایران که آبادی جهان را میخواهد‪ ،‬تا دات داریوش‪ ،‬از دات داریوش‬ ‫جابهجا میکنند و فکر میکنند که آنچه در غرب تعریف شــده اســت و در‬ ‫است و مدعی باید در نبود فلســفهای منظم‪ ،‬با درنظرداشت سایر قصورت‬
‫هرچند خواجهنظام نمیتواند الگوی مناسبی برای من باشد‪.‬‬ ‫نفری را نیز به اروپا اعزام کردند‪ .‬اما تا‬ ‫تا داد و دهش ساســانی‪ ،‬از داد و دهش ساســانی تا مقابله قاضیالقضات‬ ‫آن جغرافیا توانســته است جواب برخی از پرسشها را بدهد‪ ،‬در همه جای‬ ‫آمده‪ ،‬وارد فلسفه سیاسی شود و زوال آن را بنویسد‪.‬‬
‫وقتی از نظم اجتماعی سیاســی صحبــت میکنیم بر مبناهایی‬ ‫تأسیس دارالفنون کار به جایی نرسید‪.‬‬ ‫نیشــابور با طغرل‪ ،‬همــه حکایت از آن دارد که ما چه میخواســتیم‪ ،‬و در‬ ‫جهان بیدخل و تصرف جوابگوی مشکالت است‪ .‬اینها نیز قضیه را صرفا‬ ‫به همین دلیل نباید از کمبودهای احتمالی کتاب گفت‪ .‬زیرا نویسنده خود‬
‫اســتوار است‪ .‬در گذشته نظم اجتماعی مبتنی بر این بود که پادشاه‬ ‫دارالفنون اولین مرکزی بود که بعد از‬ ‫کدام فضاي فرهنگي ميزیســتیم‪ .‬هر چند به آن نرســیدیم‪ .‬زیرا بیشتر آنان‬ ‫مکانیکی میبینند و از اینروســت که هر حرکتی را که برخالف دیدگاه آنان‬ ‫قبل از ما به همه کمی و کاستیها اشاره کرده است‪ .‬و با اعتمادبهنفسی که‬
‫جانشــین خدا در روی زمین اســت و این خاص ایرانیان نیســت‪ .‬در‬ ‫دوره فتــرت با فاصله زمانی در حدود‬ ‫نمایندگان فرهنگ ما نبودند و یا آنان که بودند عمل نکردند‪ .‬و بحث بر ســر‬ ‫باشــد اختراع دوباره آتش میپندارند و آن را ارتجاعی میفهمند‪ ،‬اما آقای‬ ‫از فرهنگ او برمیخیزد‪ ،‬نیماوار به این ورطه هول و هالک ورود میکند‪ ،‬که‬
‫جوامــع مختلف یک مبنای تصــوری برای نظــم اجتماعی قائلند‪.‬‬ ‫دویستواندی ســال‪ ،‬دومرتبه مسئله‬ ‫این است که بر اساس این مبانی‪ ،‬ما در مسیر غلظت قدرت قرار نمیگیریم بر‬ ‫طباطبایی چه میگوید؟ او با نگرانی شاید بیش از دههای اعالم کرده بود ما‬ ‫به قول نیما‪ ،‬این مقام به مقام شهادت نزدیک است‪ .‬پس در آغاز و در اولین‬
‫در عصــر مــدرن‪ ،‬مبنای تصوری این اســت که پیوند قدســی قطع‬ ‫نقشــهنگاری یا کارتوگرافی در کشور‬ ‫اســاس همین مبانی فرهنگی‪ ،‬ما هیچگاه جهانخوار نبودیم بلکه جهاندار‬ ‫در حال حذفشدن از جهان هستیم‪ .‬اساس این نگرانی چیست؟ کافی است‬ ‫صفحــه کتاب‪ ،‬همه این مســائل و نقایص را بهصراحت برمیشــمارد و در‬
‫میشــود و میگویند این پیوند را با عقلمــان ایجاد میکنیم‪ .‬اما در‬ ‫ما را تجدید حیات کرد و اولین نقشــه‬ ‫بودیم‪ .‬کافی اســت نگاه کنیم که جهان قدیم ما را بر آشــوریان‪ ...‬بهشدت‬ ‫به واژههای ما‪ ،‬جهان و حذف دقت شــود‪ .‬ما که هســتیم؟ همه کسانی که‬ ‫صفحه پانزده این کتاب میگوید‪ :‬زوال فلسفه سیاسی در ایران خود بخشی‬
‫عصر گذشــته‪ ،‬پیوند قدســی و فره ایزدی برقرارکننده این پیوند بود‬ ‫شهر تهران بعد از نقشهای که روسها‬ ‫ترجیح دادند‪ .‬مصریان دات داریوش را پذیرفتند‪ .‬ما با اکراه هند را گشــودیم‬ ‫دارای جغرافیایی مشــترک هستیم که تاریخ چندهزارساله ما بر آن بار شده‬ ‫از تاریخ زوال اندیشــه فلســفی در ایران است و اگر نتایج پژوهشی جدی در‬
‫که ریشه اســطورهای دارد‪ .‬بین وضع موجود و امر متعالی پیوندی‬ ‫تهیه کرده بودند‪ ،‬توسط دانشآموزان‬ ‫کارگزاران ارتش فاتح بــرای خرید نیاز روزانه ارتش در دهلی در حال خرید‬ ‫اســت‪ .‬تاریخ به مفهوم فلســفی کلمه‪ .‬ما در این تاریخ هزارانساله زیستیم‬ ‫تاریخ زوال اندیشــه فلســفی در ایران در دست نباشــد‪ ،‬طرح پرسشهایی‬
‫برقرار میشــود‪ .‬بنابراین آنچه طباطبایی بهعنوان فرزانگی در ایران‬ ‫مدرســه دارالفنون زیر نظر استادشان‬ ‫بودنــد که مورد هجوم قرار میگیرند‪ .‬قیاس کنید با برخورد ارتش بیگانگان‬ ‫و براســاس زیست در این تاریخ دارای مایی مشــترک و منفک از دیگرانیم و‬ ‫از این دســت که در این دفتر »زوال اندیشــه سیاســی در ایران« آمده است‪،‬‬
‫مطرح میکند در واقع همان بازپرداخت تفکر اســطورهای اســت‬ ‫آگوســت کرشــیش تهیه شــد که با‬ ‫در ایران‪ ،‬ســپس بدون اینکه امنیت کشــور مغلوب را برهم زنیم‪ ،‬آن را ترک‬ ‫این ماییت ما و ماهیت آن در این تاریخ نهفته اســت و ادامه این زیســتن که‬ ‫ناممکن خواهد بود‪ .‬که آدمی یاد مونشهاوزن میافتد‪ ،‬که در باتالق موهای‬
‫کــه اختصاصی به ایرانیان نداشــته و این ایــده در عصری که تفکر‬ ‫زحمت بســیار و بهصورت قدمشمار‬ ‫کردیم و اگر مشکالتی بوده که بوده اصوال براساس مبانی فرهنگی ما نیست‪.‬‬ ‫با خوی و خیم ما عجین شــده اســت‪ ،‬که بر اساس ماییت و ماهیت ماست‬ ‫ســرش را میکشید تا نجات یابد‪ .‬و باز با فروتنی که از مشخصه خرد ایرانی‬
‫اسطورهای حاکم بوده ایده مســلط بوده است‪ .‬در این اثر مانند آثار‬ ‫تهران را اندازه گرفتند و اولین نقشــه‬ ‫ملیت ما هرگز در مقابل دیگریای که غرب تعریف کرده است و قبول دارد‪،‬‬ ‫در صورتی امکانپذیر است که بتوانیم بر همین مسیر تولید مادی و معنوی‬ ‫اســت‪ ،‬در ص دهم همین کتاب میگوید‪ :‬آنچه در ایــن دفتر میآید‪ ،‬ناگزیر‬
‫دیگر طباطبایی ادعاهای بســیاری مطرح شده است که در حد ادعا‬ ‫تهــران را طراحــی کردنــد‪ .‬اکنون ما‬ ‫شکل نگرفته است ما از بدو تاریخ خواهان صلح و دوستی و آسایش انسان‬ ‫داشته باشــیم‪ .‬زیرا ما نمیتوانیم در غیر از جهان خود‪ ،‬هم خودمان باشیم‬ ‫درآمدی بیش نمیتواند باشــد‪ ،‬هنوز تاریخ مدونی از اندیشــه سیاســی در‬
‫باقی ماندهاند و شــواهدی برای آنها ذکر نشده است‪ .‬به نظرم یکی‬ ‫درباره نقشــههای تاریخــی که خود‬ ‫بر پهنه خاک بودیم در صورتی که حتی دانشمندی چون بیکن‪ ،‬مسیحیت را‬ ‫و هم زندگی کنیم و اصوال ذائقه و روحیه تاریخی ما هزاران ســال است که‬ ‫ایران نوشــته نشــده اســت و تا زمانی که چنین تاریخی تدوین نشده باشد‪،‬‬
‫از خصوصیــات ایشــان مرعوبکنندگی اســت‪ .‬درصورتیکه وقتی‬ ‫گروهی از نقشههای موضوعی است‪،‬‬ ‫و حاکمان مسیحی را‪ ،‬راهکار جهت ترغیب یورش به سوی شرق میدهد‪...‬‬ ‫در بســتری خاص به قول هایدگر شاعرانه سکنی گزیده است‪ ،‬پس چارهای‬ ‫ارزیابی درســتی از آن و بهویژه با توجه به اسلوب جدید‪ ،‬امکانپذیر نخواهد‬
‫آثار محققان برجســته را میخوانیم نویسنده بسیار فروتنانه سخن‬ ‫چهار تقســیمبندی را انجام دادیم که‬ ‫ما اعتقاد داریم مبانی فرهنگی ما حرفهای ناگفته زیادی چه قبل از اسالم‬ ‫نداریم در جهان اســتعاری خود بزییــم و در غیر این صورت حذف خواهیم‬ ‫بود و با ادامه برشــماری بســیاری از مشــکالت در ص چهارده کتاب زوال‬
‫میگوید و به ضعفهای خودش اشــاره میکند و برای مخاطب اثر‬ ‫میتوان تقسیمهایبندیهای بیشتری‬ ‫و چه در این تاریخ هزارو چهارصدســاله دارد و کافی است که آن را دریابیم‬ ‫شد‪ .‬یا به ســخن دیگر‪ ،‬خودمان نخواهیم بود‪ .‬بنابراین اگر قرار است دارای‬ ‫اندیشــه ایرانی میگوید‪ :‬این مهم در آیندهای نامعلوم و به دست فیلسوفی‬
‫رعببرانگیزی نیست‪.‬‬ ‫را نیــز انجــام داد‪ :‬یکی نقشــههای‬ ‫و از دل آن گفتمان خود را تولید نماییم و البته کمبودها را از فرهنگ ســایر‬ ‫زیستنی سالم و بهداشتی باشیم‪ ،‬باید در دایره روح جمعی خود باشیم‪ .‬حال‬ ‫به انجام خواهد رســید که ظهور او تاکنون پس از نزدیک به چهار سده که‬
‫آنچه در این اثر حاکم اســت یعنی تفکر اســطورهای فره ایزدی‬ ‫تاریخــی موضوعــی اســت‪ ،‬یکــی‬ ‫بگیریم و در آن براســاس جهان خود تصــرف کنیم و مورد بهرهبرداری قرار‬ ‫اگر این محدوده تنگ اســت‪ ،‬باید به وســعت آن افزود نه مانند کروپاتکین‬ ‫از تعطیل اندیشه در ایرانزمین میگذرد‪ ،‬به عهده تعویق افتاده است‪ .‬با این‬
‫در ایران باستان‪ ،‬به یک تفکر افسانهای تبدیل شده است‪ .‬طباطبایی‬ ‫اطلسهای تاریخی موضوعی است‪،‬‬ ‫دهیــم و دیگــر‪ ،‬آن که‪ ،‬فرهنگ ما به هر دلیلی در هــر موقعیتی افرادی را‬ ‫آنارشیست‪ ،‬همه چیزهای سنتی را به دور اندازیم‪ .‬هرچند که تا حدود زیادی‬ ‫مقدمه طباطبایی وارد اصل مطلب میشــود‪ .‬و از همان اول یکی از نقایص‬
‫ایــن را بهعنــوان بنیاد اندیشــه سیاســی ایرانی در نظــر گرفته که‬ ‫دیگری نقشهها و اطلسهای تاریخی‬ ‫جهت رفع تنگنا تحویل میدهد‪ ،‬متأســفانه باز بــه دلیل ماهیت اجتماعی‬ ‫چنین کردیم‪ .‬پس چاره در چیست‪ .‬چنانکه از قبل گفته شد باید فضا ایجاد‬ ‫اصلی را در اندیشــه سیاسی کشورهای اســالمی به صورت اعم و در ایران‬
‫خواجــه آن را بازخوانی کرده اســت‪ .‬در صورتیکــه بهنظرم روح‬ ‫کهن است‪ ،‬و در آخر نمودارها و سایر‬ ‫و فرهنگــی ما‪ ،‬فاصلهای عجیب با بنیانگذاران داشــتیم که این خود باعث‬ ‫کنیم و ایجاد فضا و سقفی بلند که بتوانیم در سایه آن بیاساییم‪.‬‬ ‫بــه وجه اخــص در این میداند که‪ :‬هر فرهنگ و تمدنــی بر بنیاد نظامی از‬
‫خواجــه از آن بیخبر اســت و اثــر طباطبایی یک اثــر ایدئولوژیک‬ ‫اسناد جغرافیایی تاریخی‪ .‬نقشههای‬ ‫میشــود تا یافتههای بنیانگذاران‪ ،‬با هدررفت و اســتهالک مواجه شود‪ .‬و‬ ‫سقفی که تنها براساس تولید ما متکی است و البته کمبودها را میتوان‬ ‫اندیشه خردورزانه و مفاهیمی اســتوار میشود‪ ،‬که سنگبنای آن هستند‪...‬‬
‫اســت تا علمی‪ .‬مؤلفه اندیشــه ایرانی در کتاب سیاستنامه دیده‬ ‫تاریخی نقشــههایی نیستند که امروز‬ ‫برای همین اســت که پس از سدهها حافظ را معضل خود اعالم ميکنیم و‬ ‫با تصرف و بومیســازی به کار گرفت و ایــن موقعی امکان دارد که به قول‬ ‫عدم انتقال برخی از مفاهیم فلســفه یونانی به دوره اســالمی‪ ،‬یا فقدان آن‬
‫نمیشود‪ .‬خواجهنظام فقط از شاهان عجم داستانپردازی میکند‪.‬‬ ‫تهیه شــده باشــند‪ .‬بلکه آنها پانصد‬ ‫در همین مســیر است که‪ ،‬حتی شاگردان نیما از مسیر نمایاندهشده او تصور‬ ‫هایدگر ما دارای دست باشیم نه چنگک‪ .‬و به سیاق روایت کلیلهودمنه که‪:‬‬ ‫مفاهیم در فلسفه سیاسی دوره اسالمی‪ ،‬موجب شده است تا تمدن اسالمی‬
‫اما طباطبایی به دنبال این اســت که از متن سیاســتنامه تفســیر‬ ‫سال قبل تهیه شــده و امروز بهلحاظ‬ ‫درستی نداشتند‪ .‬بر این اساس الزم است دوستداران دانش با سعی و تالش‬ ‫و آن چه باشــد؟ و آن اینکه این عضو بدن ما در امتداد مغز ما باشــد یعنی‬ ‫در فقدان برخی مفاهیم بنیادین تأســیس شــود و همین امر در تحول آتی‬
‫دلبخواهانه داشــته باشد‪ .‬با این نگاه در کتاب سیاستنامه چیزی از‬ ‫باستانشناسی و حدود و ثغور کشورها‬ ‫جهت حذف این فاصله بکوشــند‪ ،‬تا به درك درستي از مسائل نائل آییم‪ ،‬تا‬ ‫آلت به فعلدرآوردن اندیشه تا بتوانیم تولید کنیم و نیاز خود را برطرف کرده‬ ‫تاریخ کشورهای اسالمی راه را بر برخی از دگرگونیهای بنیادین بسته است‪.‬‬
‫اندیشه ایرانی دیده نمیشود‪.‬‬ ‫ارزش بررسی دارند‪.‬‬ ‫آیندگان بتوانند بر شانه این مردان بایستند‪ ،‬بلکه مناظر را بهتر ببینند و ضمن‬ ‫و در بازار مکاره جهانی‪ ،‬کاالی خود را تحویل دهیم و کاالی مورد نیاز خود را‬ ‫این مفاهیم بنیادین که فیلســوف از آنان میگوید بیشــتر در فلسفه ارسطو‬
‫رفع نقایص مسافر همیشه تاریخ باشند‪.‬‬ ‫تحویل بگیریم و البد هر فرهنگی که تنها دهنده و یا فقط گیرنده باشد نابود‬ ‫است‪ .‬در فلســفه ارسطو است که فالسفه اســالمی‪ ،‬فلسفه سیاسی آن را‬

Das könnte Ihnen auch gefallen